بوردیو (۲۰۰۲-۱۹۳۰) جامعه شناس فرانسوی و از فعالان جنبش دانشجویی دهه ی شصت در فرانسه با با فلسفه آغاز کرد(تنهایی ،۳۱۸:۱۳۹۱). دبیر فلسفه در دبیرستان مولن و استاد دانشکده ادبیات الجزیره بود که در سال ۱۹۶۴ در مدرسه مطالعات عالی علوم اجتماعی فرانسه مشغول به فعالیت می شود و بعد از آن سردبیر مجله عمل پژوهش در علوم اجتماعی مرکز جامعه شناسی اروپایی می شود.سرانجام وی در ۲۳ژانویه ۲۰۰۲ درگذشت.
او در اندیشه ها و نوشته هایش بر ساختارگرایی می تازد وآنها را به عینی گرایی صرف متهم می کند ، اما همچنان از ساختارگرایی در اندیشه های خود بهره می جوید هرچند که آن را اندکی تغییر می دهد .وی به دلیل نادیده گرفته شدن معنایی که عاملان برای کنش خود قائل هستند از ساختارگرایی نقد می کند و جریانی تحت عنوان ساختارگرایی تکوینی یا ساختارگرایی بوردیویی بنیان می نهد.
بوردیو با تخصص گرایی افراطی مخالفت کرده و از تکه تکه شدت جامعه شناسی انتقاد می کند و همواره خود وسایر جامعه شناسان را به مطالعه افکار و اندیشه های وبر ، دورکیم و مارکس دعوت می نماید.
در خصوص نابرابری های اجتماعی معمولا دو سنت عمده ماقبل بوردیو وجود داشت که عبارتند از:
اندیشه های مارکس و مارکسیسم که اقتصاد را عامل نابرابری می دانستند.
اندیشه های وبر که قدرت ، ثروت و منزلت را در نابرابری دخیل می داند.
بوردیو به دنبال تلفیق دو اندیشه فوق می باشد.لذا نظریه قشربندی بوردیو بدین شرح است:
وی سه طبقه را در جامعه معرفی می کند:
طبقه مسلط
طبقه خرده بورژوازی
طبقه پایین
در طبقه مسلط دو قشر عمده وجود دارد
بخش مسلط طبقه مسلط
بخش فرودست طبقه مسلط
بخش مسلط طبقه مسلط نیز به دوبخش کوچک تر تقسیم می شود:
بورژوازی قدیمی یا صاجبان صنایع
کارکنان عالی رتبه بخش خصوصی
اما بخش فرودست طبقه مسلط را کسانی تشکیل می دهند که سرمایه فرهنگی زیادی دارند اما فاقد اقتصادی هستند ، بوردیو اساتید دانشگاه را نمونه ای مناسب برای بخش فرودست طبقه مسلط می داند.
در طبقه خرده بورژوازی که از حقوق بگیران ، کارگران مستقل یا کارمندان تشکیل شده نیز سه بخش وجود دارد:
خرده بورژوازی رو به افول
خرده بورژوازی اجرایی
خرده بورژوازی جدید
۱-شامل صنعت کاران و پیشه ورانی است که از تعداد آنها کاسته می شود و عموما در مشاغل قدیمی فعالیت می کنند و به آنها خرده بورژواری سنتی نیز می گویند.
۲-شامل کارمندان ، کارکنان رده متوسط بنگاههای تولیدی خصوصی ، تکنسین ها و آموزگاران تشکیل شده است.
۳-شامل کسانی می شود که از سرمایه فرهنگی بالایی دارند اما سرمایه اجتماعی آنها بسیار پایین است. مثلا کسانی که سالها درس خوانده و کار علمی انجام داده اند ، اما نتوانسته اند که عناوینی برای خود دریافت کنند
طبقه پایین کسانی هستند که در پایین ترین فضای اجتماعی قرار گرفته اندو فاد هر نوع سرمایه می باشند(بون ویتز ،۷۵:۱۳۹۱-۶۵).
کینگزلی دیویس و ویلبرت مور
ایده دیویس و مور در خصوص قشربندی اجتماعی در سال ۱۹۴۵میلادی مطرح شد.سوالی که آنها در ان خصوص مطرح کرده بودند ، این بود که چرا قشربندی اجتماعی با کارکرد مثبت در جامعه لازم به نظر می رسد؟ آنها به این سوال چنین پاسخ می دهند:
جامعه همانند ارگانیسمی است که باید نیازهای آن برآورده شوند تا جامعه سالم باقی بماند. در این میان یکی از نیازهای اساسی ، موقعیت ها و پست هایی است که باید به وسیله افراد ماهر پر شود. قشربندی اجتماعی مکانیسمی است که این نیازها را برآورده خواهد کرد(لهسایی زاده ،۵۰:۱۳۷۷).
چارچوب نظری
این پژوهش بر اساس نظریه ترکیبی قشربندی اجتماعی ح.الف. تنهایی انجام خواهد شد که در این قسمت از پژوهش به شرح این نظریه خواهیم پرداخت:
براساس شاخص های زندگی اجتماعی افراد جامعه به دو طبقه فرادست و فرودست تقسیم می شوند. این شاخص ها عبارتند از : ۱- مالکیت و دارایی که شامل مالکیت سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی می شود.۲- قدرت اجتماعی ۳- برنامه ریزی و مدیریت.
یکی از مهم ترین پدیده های مهم در قشربندی اجتماعی ، تشکیل منش و اخلاق طبقاتی می باشد. منش طبقاتی به پرورش دادن اخلاق انسانی در فرایند اجتماعی شدن برای زندگی و خدمت در یک نظام طبقاتی در چارچوبی نسبتا پایدار و منظم گفته می شود.اخلاق پدرسالارانه حالت تابویی و مقدس در میان دو طبقه را بوجود می آورد که این حالت منجر به ایجاد منش طبقاتی می شود.یکی از انواع منش طبقاتی شرقی است که به استبداد شرقی نیز معروف است. در منش طبقاتی شرقی هرگونه ظلم و ستم از طرف طبقه فرادست علیه طبقه فرودست حاکی از الطاف پدرانه ، خیرخواهانه و مدبرانه می باشد.اخلاق پدرسالارانه یا شرقی مانع فعالیت برخی از قشرها می شود و آنها در شرایطی مواضع انقلابی خود را ازدست می دهند. پس همانطور که قبلا نیز اشاره ای شد دو سنخ آرمانی طبقه ، فرادست و فرودست می باشند که طبقه فرادست دارای سه شاخص فوق(مالکیت ، قدرت اجتماعی و برنامه ریزی و مدیریت) می باشد ولی طبقه فرو دست فاقد این شاخص ها می باشند.
به طور کلی در هر طبقه چهار قشر وجود دارد که عبارتند از : ۱-قشر اصلی ۲- قشرفرعی ۳-قشر حاشیه ای ۴-قشربیرونی. پس در هر جامعه ای هشت قشر وجود دارد که چهار قشر در طبقه فرادست و چهار قشر دیگر در طبقه فرودست جامعه قرار می گیرند که با یکدیگر در حال کنش متقابل هستند. حال به بررسی این اقشار می پردازیم:
الف) طبقه فرادست
۱-قشر اصلی: مهم ترین قشر طبقه فرادست می باشد . این قشر باعث بوجودآمدن طبقه فرادست می شود.
۲-قشر فرعی: که کارگزاران نیز نامیده می شوند و کسانی اند که حامی قشر اصلی می باشند و آنها را برای رسیدن به اهدافشان یاری می رسانند.
۳-قشر حاشیه ای: کسانی که در کنار نظام تقسیم کار اجتماعی می باشند ولی نقش فعالی ندارند.
۴-قشر بیرونی: کسانی که خارج از نظام تقسیم کار اجتماعی قرار دارند و بیرون از این نظام وارد حوزه فعالیتهای طبقه می شوند.
پس در یک نگاه کلی قشر اصلی سازنده ی تمام تار و پود نظام تقسیم کار اجتماعی است.قشر فرعی به قشر اصلی جلا می دهد ، زیبایش می کند ، توجیهش می کند و از زشتی هایش می کاهد. قشر حاشیه ای در داخل نظام تقسیم کار هست ولی موثر نیست و در حاشیه بوده و تاثیر چندانی ندارد. قشر بیرونی داخل جامعه نیست خارج از نظام تقسیم کار عمل کرده و از بیرون آمده است(فراتی ،۱۱:۱۳۸۳).
امکان دارد در شرایطی هر کدام از قشرها نیز زیرمجموعه های کوچکتری تقسیم شوند. مثلا در دوره پیامبر قشر اصلی به دو قشر اصلی سیاسی و قشر اصلی اقتصادی تقسیم شده بود.
اما اعضای هر کدام از اقشار فوق چه کسانی بودند؟
در قشر اصلی معمولا مالکین بزرگ ، نظامیان و علمای درباری قرار داشتند در دوره پهلوی اول معمولا خانواده دربار ، وزرا و کابینه و وکلای مجلس جز این قشر بودند.
قشر فرعی شامل ادبا ، روحانیون ، شعرا ، هنرمندان ، فلاسفه و دانشمندانی هستند که در کنار قشر اصلی بوده و وظیفه اصلی آنها توجیه اعمال طبقه حاکم می باشد حال از زبان دین باشد یا ادبیات و یا حتی هنر. برای آنها شیوه توجیه مهم نبود مهم خود توجیه کردن بود.
قشر حاشیه ای: معمولا این قشر به دو قشر کوچک تر نیز تقسیم می شود: قشر حاشیه ای درونی و قشر حاشیه ای بیرونی. در برخی از جوامع فقط یکی از این دو قشر وجود دارد و در برخی دیگر از جوامع هر دو آن. معمولا در دوره پهلوی اول هر دو قشر وجود داشتند.
قشر حاشیه ای درونی شامل چماقداران و لوطی ها بودند در شهرها معمولا پاتوق های قمار بازی داشتند و با کلانتری ها کنار می آمدند.
قشر حاشیه ای بیرونی مثل سیستم عشایر است ، یک ارتش بی جیره و مواجب که هرگاه نیاز باشد از آنها استفاده می شود.
معمولا افراد از طبقات پایین یا فرودست جامعه به قشر حاشیه ای مهاجرت طبقاتی می کنند. در بیشتر وقت ها آنان همان اراذل و اوباش حاشیه نشین های طبقه فرودست هستند که مهاجرت طبقاتی نموده اند.
قشر بیرونی که خارج از نظام تقسیم کار اجتماعی قرار دارند از رایزنان ، مستشاران نظامی ، فرهنگی ، اقتصادی و یا هنرمندان و فلاسفه ای هستند که از خارج می آیند و در خصوص مسائل کشور نظر می دهند.
ب) طبقه فرودست
این طبقه نیز همچون طبقه فرادست دارای چهار قشر اصلی ، فرعی ، حاشیه ای و بیرونی می باشد که به بحث در خصوص هر کدام از آنها می پردازیم
۱_۸_۲ ) متغیر وابسته:
کارآیی:کارایی متفاوت از اثربخشی سازمانی است.کارایی در صورتی افزایش می یابد که بااستفاده از شیوه های پیشرفته مدیریت,به دست آمدن بازده ثابت در قبال کاهش استفاده از منابع مصروفه صورت گیرد.اما اثربخشی تحقق اهداف سازمان است صرفنظر از میزان کارایی.(اقتداری˛۱۳۶۸˛۱۰۵)به منظور بررسی این متغیر از ۱۲سوال مندرج در پرسشنامه استفاده شده است.از سوال ۲۳تا۳۴٫
۱-۸) قلمرو تحقیق:
۱_۸_۱ ) قلمرو زمانی:
بررسی این تحقیق از بهمن ماه سال ۱۳۹۱ شروع تا شهریور ماه سال۱۳۹۲ به بررسی و تحلیل و گردآوری اطلاعات پرداخته شده است.هرچند توصیف و بررسی وضعیت فعلی این سازمان مدنظر است ولی نتایج ان را می توان به آینده تعمیم داد.
۱-۸-۲) قلمرو مکانی:
قلمرو مکانی این تحقیق کارمندان شعب بانک ملی رشت می باشد.
۱-۸-۳) قلمرو موضوعی:
قلمرو موضوعی این تحقیق در حیطه علم مدیریت˛حوزه مدیریت بازرگانی و در بخش اقتصادی مدیریت است.این طرح با بررسی آگاهی و عدم اگاهی کارکنان از اهداف سازمان در پی آن بود تا اثر این عوامل را بر کارائی کارکنان مورد ارزیابی و تجزیه و تحلیل قرار دهد.بنابراین از نظر موضوعی تحقیق حاضر در قلمرو مدیریت منابع انسانی,حوزه کاربرد موثر نیروی انسانی جای دارد.
فصل دوم:
مروری بر ادبیات تحقیق
بخش اول:
مبانی نظری
۲-۱) سازمان
۲-۱-۱) تعاریف ارائه شده سازمان:
سازمان مجموعه هدفمندی است که پیرو یک نظام است، و دارای مرزها و حدودی است که آن را از محیط خود جدا میسازد.
سازمان عبارت است از فرایندهای نظام یافته از روابط متقابل افراد برای دست یافتن به هدفهای معین.
این تعریف از پنج عنصر تشکیل شده است:
سازمان همیشه از افراد تشکیل می شود .
این افراد به طریقی با یکدیگر ارتباط دارند و بین آنها روابط متقابل برقرار است.
. این روابط متقابل را می توان نظام بخشید
کلیۀ افراد در سازمان دارای هدفهای مشخصی هستند و بعضی از این هدفها در عملکرد آنها اثر می گذارند. هر فرد انتظار دارد که از طریق همکاری در سازمان به هدفهای شخصی خود نیز نایل شود.
این روابط متقابل همچنین نیل به هدفهای مشترک سازمان را میسر می کند و اعضای سازمانها برای دست یافتن به هدفهای فردی، حصول هدفهای مشترک سازمانی را دنبال می کنند. با توجه به تعریف فوق، سازمان چیزی جز روابط متقابل بین افراد نیست و ساختار سازمانی این روابط متقابل را که شامل تعیین نقشها، روابط بین افراد، فعالیتها، سلسله مراتب هدفها و سایر ویژگیهای سازمان است، منعکس می نماید.
سازمان تشکیل شده است از گروهی از افراد با طرز فکرهای مختلف که برای رسیدن به اهداف مشخص و معین دور هم جمع شده اند و برای رسیدن به آن اهداف با هم همکاری می کنند.
سازمان عبارت است از گروهی متشکل از دو یا چند تن که در محیطی با ساختار منظم و از پبش تعیین شده برای نیل به اهداف گروهی بایکدیگر همکاری می کنند.(۱۹۹۳_ Bovee.courtland L. & Thill,John V. & Wood,Marian Burk & )Dovel,eorge
با توجه به تنوع کارکرد سازمان می توان برای سازمان تعریف زیر را آورد:
یک سازمان عبارت است از:(الف)یک موجود اجتماعی است.(ب)دارای هدف می باشد.(پ)دااری یک سیستم و ساختار معینی است.(ت)دارای مرز روشن و مشخص است. ( جهرمی˛۱۳۸۲˛۹۵)
سازمان عبارت است از یک نهاد اجتماعی که مبتنی بر هدف می باشد,ساختار آن به صورتی اگاهانه طرح ریزی شده است,دارای سیستم های فعال و همامنگ است و سانجام با محیط خارجی ارتباط دارد.در سازمان رکن اصلی این نیست که مجموعه ای از سیاست ها و رویه ها ارائه گردد بلکه سازمان از افراد و رابطه ای که با یکدیگر دارند تشکیل می شود.(ال دفت˛۱۳۸۸˛۱۹).
۲-۱-۲) انواع سازمان ها:
سازمانها با توجه به اهداف اولیه آنها به۲ نوع تقسیم می شوند:
۱٫سازمانهای انتفاعی و غیر انتفاعی:سازمانهای انتفاعی سازمانهایی هستند که هدفشان از تشکیل کسب سود است.بیشتر موسسه های تجاری جزو این دسته از سازمانها محسوب می شوند. سازمانهای غیر انتفاعی بر عکس سازمانهای انتفاعی با هدفی غیر از کسب سود تشکیل می شوند. معمولا با اهدافی اجتماعی,فرهنگی,مذهبی,سیاسی تشکیل می شوند مانند موسسه های خیریه.
۲٫سازمانهای تولیدی و خدماتی:سازمانهای تولیدی سازمانهایی هستند که از مواد اولیه و مواد خام خروجی ها و کالاهای ملموس و قابل لمس تولید می کنند مانند کمد .سازمانهای خدماتی سازمانهایی هستند که خدمات ارائه می کنند و خروجی آنها ملموس و غیرقابل لمس است.
سازمانها از نظر مالکیت به ۲دسته دولتی و خصوصی تقسیم می شوند: سازمانهای دولتی سازمانهایی هستند که دولت آنهارا اداره می کند اما سازمانهای خصوصی سازمانهای هستند که به وسیله افراد یا بخش غیردولتی اداره می شوند.
سازمانها به دو نوع رسمی و غیر رسمی تقسیم می شود:
سازمان رسمی طبق قوانین و مقرارت خاصی تشکیل شود و روابط در آن بصورت خشک و رسمی بود طبق قوانین و مقررات وضع شده اما سازمان غیررسمی طبق قوانین و مقررات خاصی تشکیل نمی شود و روابط در آن خشک و رسمی نیست بلکه کارکنان در ان دارای روابط دوستانه و صمیمیت هستند.
سازمان رسمی در بردارنده قوانین و مقررات و دستوالعمل ها و بخشنامه ها و آیینامه ها می باشد که از طریق مجاری قانونی در هر سازمان جاری می شود تا همه امور در چارچوب نظم و قانون صورت پذیرد.
این مجموعه قوانین خوب می باشند اما می باید فراموش نکنیم که نباید آنقدر به وضع قوانین مختلف بپردازیم که در اصطلاح سازمان را سردرگم و پیچیده کنیم.
سازمان غیر رسمی که به نام سازمان سایه هم مشهور می باشد ، در دل سازمان رسمی شکل می گیرد .این سازما ها به خاطر آن ایجاد می شوند که اصولاً سازمان رسمی نمی تواند برطرف کننده تمامی نیازهای کارکنان خود باشد ،بنابراین کارکنان در سازمانها به طرق مختلف(تیم فوتبال گردش دسته جمعی کوه نوردی میهمانی های خانوادگی و … ) گردهم می آیند تا پوشش دهنده این نیازها باشد.
علما و دانشمندان کلاسیک معتقدند که با داشتن سازمان رسمی میتوان حداکثر کارائی را از کارگران بدست آورد و با لعکس علما نئوکلاسیک معتقدند که با برقراری روابط غیر رسمی میتوان باین هدف رسید.(پرهیزگار˛۱۳۷۷˛۱۲۰)
در سازمان رسمی اختیارات مقامات و روابط بین کارکنان بر حسب مقررات و قواعد وضع می شود.در سازمان رسمی مشاغل و پستهای سازمان تعریف می شوند و اختیارات و مسئولیتها در هر شغل یا در هر مقام به صورت دقیق و مدون تشریح می گردد.به طور کلی سازمان غیررسمی از گروه ها و افرادی تشکیل می شود که در درون سازمان اداری یا سازمان رسمی دارای روابط شخصی و اجتماعی بین افراد هستند.این روابط از طرف مقامات سازمان به رسمیت شناخته نمی شوند.(جاسبی˛۶۷_۶۶)
نتیجه فرایند جمع شدن افراد به دور هم در یک سازمان رسمی˛به طور اجتناب ناپذیری منتهی به تشکیل گروه غیر رسمی خواهد شد.با پیوستن افراد به یکدیگر˛این گونه روابط توسعه یافته ادامه می یابد.مدیریت سازمان رسمی قادر نخواهد بود در شکل گیری و نحوه پدید آمدن سازمان های غیر رسمی اعمال نظر کند.(قاسمی˛۱۳۹۰˛۳۹۴)
یکی از تفاوتهای سازمان رسمی و غیر رسمی اینست که سازمان رسمی˛یک سازمان عمومی و اداری است.در صورتی که سازمان غیر رسمی یک سازمان غیر رسمی خصوصی و غیر ارادی است.لذا سازمان رسمی طبق قانون مدون تشکیل می گردد و دارای اهداف از پیش تعیین شده است.اما وجود پیدایش سازمان غیر رسمی در جایی مطرح و مکتوب نیست.منبع در سازمان رسمی قانون˛اختیار و مسئولیت است و در سازمان غیر رسمی˛منبع قدرت در خود افراد نهفته است. در سازمان رسمی هر فرد که به استخدام سازمان در آید˛ موظف و مجبور است در محدوده قوانین و مقررات به انجام وظیفه بپردازد.در مقابل در سازمان غیر رسمی تبعیت داوطلبانه و ازاد است.(۳۲۹_۱۹۸۵_ Keith Davis)
اهمیت سازمان غیر رسمی آنقدر زیاد است که فرد لوتانز جدا کردن سازمان رسمی را از غیر رسمی اشتباه بزرگی مد داند.(۳۷۳_۱۹۸۵_ Fred Iutans).
۲-۱-۳) شکل سازمان:
چارچوبی به وسیله هنری مینزبرگ ارائه شده است که بر ان اساس هر سازمان از ۵بخش تشکیل می شود.(۲۱۵_۹۷_ Henry mintzberg_1981)
در راس سازمان مدریت ارشد قرار می گیرد.در بخش میانی سازمان مدیریت میانی جای دارد.بخش هسته فنی شامل تشکیا شده است از افرادی که کارهای اصلی سازمانه بر عهده آنها است.بخش گروه ستاد فنی شامل افرادی است که برنامه ریزی و کنتری هسته فنی را بر عهده دارد.بخش ستاد اداری شامل افرادی است که خدمات غیر مستقیم را رائه می دهند.
پنج شکل سازمان که به وسیله مینزبرگ ارائه شد عبارت اند از:ساختار کار آفرین˛دیوان سالاری مکانیکی˛دیوان سالاری حرفه ای˛بخش یا واحد مستقل و تخصص سالاری.
۲-۱-۴) عوامل مشترک سازمانها:
همه سازمانها اعم از رسمی و غیر رسمی˛کوچک و بزرگ˛و جز آن دارای عوامل مشترکی به شرح زیر هستند:
هدف یا منظور:روشن ترین عامل برای تشکیل هر سازمانی اهداف آن سازمان است.
برای بررسی کارایی کنترل کننده دو شبیهسازی انجام شده است. در هر شبیهسازی موارد زیر مورد توجه قرار گرفته است: تخمین سرعت، خطاهای ردگیری، خطاهای ولتاژ و جریان در راستای q و d ، گشتاور خروجی و بردار تخمین پارامتر تطبیقی) . سرعت روتور به عنوان سیگنال ورودی مرجع به شکل زیر در نظر گرفته شده است.
شکل ۵٫۱۰- سیگنال مرجع کنترل کنندۀ تطبیقی بر اساس شبکۀ عصبی
در اولین شبیهسازی مقادیر نامی که قبلاً نیز از آنها استفاده شده بود، به کار رفتهاند. همانطور که در قسمت (b) شکل (۵٫۱۱) قابل مشاهده است، خطای ردگیری سرعت، قبل از آنکه ثباتی در رفتار سیستم به وجود آید، به تدریج کاهش یافته و با دامنۀ کوچک ادامه پیدا می کند. به عبارت دیگر این کنترل کننده توانسته است تخمین سرعت رضایتبخشی داشته و جریان و ولتاژ صافی را در راستای d و q ایجاد کند. به علاوه، میتوان گفت که با وجود تغییرات سریع گشتاور الکترومغناطیسی، استراتژی تخمینی ارائه شده کارایی خوبی از خود نشان داده است. نکاتی در این نمودارها قابل استنتاجند از جمله: در سرعت پایین، خطای تخمین سرعت بسیار ناچیز است. همچنین کنترل کنندۀ تطبیقی توانسته بر عدم قطعتهای پارامتری غلبه کرده و ردگیری و تخمین بسیار دقیقی از پارامترها داشته باشد.
در آزمایش دوم، در لحظۀ t=0s گشتاور باری به اندازۀ ۱۰۰(N.m) به بار اعمال می شود تا کارایی کنترل کننده در مواجهه با اغتشاش مورد بررسی قرار گیرد. همانطور که در شکل (۵٫۱۲) مشهود است، هنگامی که موتور تحت گشتاور اغتشاشی قرار بگیرد، پارامترهای خود را برای مقابله با این تغییر، تنظیم می کند که نتیجتاً باعث توفیق کنترل کننده در غلبه بر تغییرات گشتاور بار می شود. میزان خطای ردگیری سرعت نیز کوچک باقی میماند، که موجب سیگنال جریان و کنترل صاف میگردد. اما با این حال، افزایش نسبی خطای تخمین سرعت قابل توجه است.
شکل ۵٫۱۱- پاسخ سیستم کنترل شبکۀ عصبی تطبیقی با مقادیر نامی: (a) خطای تخمین سرعت؛ (b) خطای ردگیری سرعت؛ © مولفههای جریان در راستای d-q؛ (d) مولفههای ولتاژ در راستای d-q؛ (e) گشتاور کنترل کننده؛ (f)تخمین پارامتر .
شکل ۵٫۱۲- پاسخ سیستم کنترل شبکۀ عصبی تطبیقی با گشتاور تداخلی بار: (a) خطای تخمین سرعت؛ (b) خطای ردگیری سرعت؛ © مولفههای جریان در راستای d-q؛ (d) مولفههای ولتاژ در راستای d-q؛ (e) گشتاور کنترل کننده؛ (f)تخمین پارامتر .
کنترل فازی تطبیقی
هدف از این طراحی رسیدن به مقاومت و پایداری در برابر عدم قطعیتهای ساختار یافته و ساختار نیافته، فقط با بهره گرفتن از یک کنترلکننده تطبیقی است که با ساهتار ساده خود کارایی بسیار خوبی دارد.
پایداری سیستم به روش لیاپانوف بررسی خواهد شد. از کنترل فازی برای کم کردن حجم محاسبات ریاضی و سادهکردن سیستم استفاده میشود که باعث درک راحتتر طراحی میشود.
شمایی از طراحی مورد نظر در شکل زیر آمده است:
SVPWM
Reference Model
Inverter
شکل ۵٫۱۳- شمای کنترل کنندۀ فازی تطبیقی
همانطور که ملاحظه میگردد کنترلکننده با ظاهری ساده و قابل درک ارائه شده و پیچیدگی زیادی ندارد.
کنترلکننده فازی براساس تجربیات انسانی معیارهای زبانی است و به لحاظ فرمولبندی ریاضی ذهن را درگیر نمیکند.
در این طراحی، کنترلکننده فازی و را به عنوان ورودیهای خود دریافت میکند و با قوانین فازی که در ادامه آورده میشود، عملیات کنترلی را روی انجام میدهد. متغیرهای زبانی در کنترلکننده فازی در هفت (۷) سطح دستهبندی میشود:
به صورت زیر:
NL: Negative large
NM: Negative Medium
NS: Negative Small
Z: Zero
PS: Positive Small
PM: Positive Medium
PL: Positive large
در این طراحی همانطور که در شکل (۵٫۱۴) آمده از توابع عضویت (MF) مثلثی برای ورودی ها استفاده شده است که دلیل این انتخاب دقت بالا و کارایی مناسب آنها است.
شکل ۵٫۱۴- توابع عضویت ورودی کنترل کنندۀ فازی
جدول قوانین فازی برای PMSM به صورت زیر تنظیم میشود.
جدول ۵٫۲- جدول قوانین فازی برای PMSM
PL | PM | PS | Z | NS | NM | NL |
۱٫(ٱلرِّجَالِِ)در قُلُوبُ ٱلرِّجَالِِ مجاز عقلی است به علاقه جزءاز کل،زیرا این خصلت درحقیقت اختصاص به مردان تنهاندارد بلکه زنان و همه نوع بشر نیز تابع این فرض می باشندواو (ع) فرمود: (قُلُوبُ ٱلرِّجَالِِ وَحْشِیَّهٌ) یعنی مثل حیوانات وحشی از انسان گریزان است پس کسی که به آن ها محبت ورزد با احسان کردن وخوشرویی ورفتارهای مشابه آن ،به اوروی آورندوپیوند دوستی برقرار کنند،وهرکس به آن ها محبت نورزد و با احسان و خوشرویی رفتارنکند از او گریزان و بیزار می شوند(عرفان؛۱۳۵۸ :۲/ ۱۸۵)
ب.تشبیه؛
۲٫دراین کلمه قلوب به وحشیه«حیوان وحشی»تشبیه شده است .نوع تشبیه بلیغ است ووجه شبه صفت مستفاداز(فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ)ونیزازنوع تشبیه مقید حسی(قُلُوبُ ٱلرِّجَالِِ)به حسی مطلق(وحشیه)می باشد. ( همان منبع : ۱۵۴-۱۴۲)
۴-۰۱۶ نهج البلاغه حکمت۵۳
* وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: ألسَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً- فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَهٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ[۳۶] *
درود خدا بر او، فرمود: سخاوت آن است که تو آغاز کنى، زیرا آنچه با درخواست داده مىشود یا از روى شرم و یا از بیم شنیدن سخن ناپسند است.
موضوع حکمت؛(اخلاقی،اقتصادی،اجتماعی) شناخت جایگاه سخاوت و ایثارگرى
معنای سخن او (علیه السلام) که فرمود: ألسَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً- فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَهٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ - یک روش استواربرای محبت و احسان وارزشهای والای انسانی و عاطفی است.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت؛
الف.مجاز؛
۱٫« ألسَّخَاءُ»مجاز عقلی به علاقه سببیت .ازآنجاکه « ألسَّخَاءُ» ملکه بذل مال و علت بخشش است نه خود بخشش.ونیزاستعمال « عَنْ » درغیرمعنای اصلی خود(از) واستعاره مکنیه تبعیه است .
ب.کنایه؛
۲٫سخاوت آن است که ابتداء باشد و پیش از خواستن کسى، پس اگر بعد از سؤال و خواستن کسى باشد، پس آن حیاء است و ننگ و عار داشتن یعنى بعد از سؤال آنچه داده شود از سخاوت نیست بلکه از این راه است که آدمى را شرم آید از این که کسى از او چیزى خواهد و به او ندهد و ننگ و عار داند این معنى را.. ( خوانساری ؛ ۱۳۶۶: ۵/ ۱۱۷)
۳٫لذامجموع حکمت کنایه تعریض است ومقصودحضرت وادارکردن وتشویق به انجام اموری است از جمله؛آغازگر بودن در بخششها « ألسَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً» - کم اجر بودن بخشش پس از درخواستها « فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَهٍ » - کم ارزشى بخشش بخاطر حیاء « فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَهٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ »(دشتی ؛ ۱۳۷۶: ۱/۶۹۸)
۴-۰۱۷ نهج البلاغه- حکمت۵۴
* وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:ﻻ غِنَى کَالْعَقْلِ وَ ﻻ فَقْرَ کَالْجَهْلِ-وَ ﻻ مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ ﻻ ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَهِ*
درود خدا بر او، فرمود: هیچ ثروتى چون عقل، و هیچ فقرى چون نادانى نیست. هیچ ارثى چون ادب، و هیچ پشتیبانى چون مشورت نیست.
موضوع حکمت؛ (اخلاقی،اجتماعی)ارزشهای اخلاقی
حضرت دراین حکمت نورانی برعقل و ادب و کرامات اخلاقی به عنوان بهترین وارزنده ترین سرمایه های انسانی تاکید می نمایدو جهل و نادانی افراد رابه عنوان مهترین عامل بدبختی ونابودی سرمایه مادی و معنوی معرفی می کند.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت؛
تشبیهات به کاررفته؛
دراین کلمه «عقل»به «ثروت» و «جهل» به «فقر»وادب«أَدَبِ»به« مِیرَاثَ » تشبیه شده است ونوع تشبیه مفرد مطلق عقلی به مفردمطلق حسی هیچ توانگری اى مانند خردمندى نیست، چون در سخنان پیش گذشت که آن بىنیازترین بىنیازى است(أغَنَی ٱلْغنی ٱلْعقل حکمت ۳۸) و هیچ بىنیازى چون آن نیست. هیچ تنگدستى چون نادانى نیست و این نیز بدان جهت است که قبلا گذشت(أَکْبَرَ ٱلْْفَقْرِ ٱلْْحُمْقُ حکمت ۳۸) که بزرگترین بیچارگى نادانى است مقصود از جهل در این جا چیزى است که مقابل عقل بالملکه است. یعنى حماقت و یا چیزى که ملازم آن است.هیچ میراثى مانند ادب نیست، ادب عبارت است از آراستگى به اخلاق پسندیده، و این از هر ارثیهاى- مال و اندوخته- بهتر است
هیچ پشتوانهاى همچون مشورت وجود ندارد. نتیجه مشورت بیشتر وقتها، اندیشه درست در کار مورد نظر انسان است، و اندیشه درست در تدبیر امور، سودمندتر از قدرت و افراد زیاد است چنان که ابو الطّیّب مىگوید: اندیشه، مقدم بر دلاورى دلیران است… مسلما در میان چیزهایى که انسان براى به دست آوردن مصالح امور از آنها استمداد مىکند چیزى بهتر از مشورت وجود ندارد. (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۴۵۸)
ومشورت کردن به « ظَهِیرَ »یعنی پشتیبان تشبیه شده است.نوع تشبیه مفرد مطلق حسی به مفردمطلق عقلی می باشد
با توجه به تعدد مشبه و مشبه به وآمدن هرمشبه به بعداز مشبه خود از نوع تشبیه مفروق است.چون هرمشبهی با مشبه به خود جمع شده. (عرفان،۱۳۵۸ :۲/ ۲۲-۱۹)
۴-۰۱۸ نهج البلاغه حکمت۵۶
* وقالَ علیه ٱلسَّلامُ: الْغِنَى فِی الْغُرْبَهِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَهٌ *
درود خدا بر او، فرمود: ثروتمندى در غربت، چون در وطن بودن، و تهیدستى در وطن، غربت است.
موضوع حکمت :(اخلاقی،اجتماعی) تهیدستى و تنهایى
حضرت (ع)پشتوانه مالی و مادی را مورد تاکیدقرارمی دهد.
وجوه بیانی و سیمای ادبی حکمت
الف.استعاره؛
کلمه وَطَنٌ (مستعارله) را از آن رو براى مالدارى و ثروتمندى(مستعارمنه) در غربت استعاره(مصرّحه اصلیّه) آورده است که براى شخص مایه آرامش خاطر و باعث دلگرمى است، و با وجود آن، غربت در انسان اثر نمىکند. و لفظ غُرْبَهٌ (مستعارله) را نیز از آن جهت براى تهیدستى(مستعارمنه) در وطن استعاره(مصرّحه اصلیّه) آورده است که غربت و تهیدستى هر دو باعث کج خلقى و دشوارى کارهاست. (بحرانی ؛۱۳۷۳ : ۵/۴۵۸)
ب.تشبیه؛
دراین حکمت تشبیه مفروق به کاررفته است زیرا«الْغِنَى»ثروتمندی(مشبه عقلی) به وطن و« الْفَقْرُ»به غربت تشبیه شده است.نوع تشبیه مفردمقیدحسی به مفردمطلق عقلی وتشبیه مفروق است به دلیل تعددمشبه و مشبه به وجمع کردن هرمشبه با مشبه به خود.
باتوجه به حذف وجه شبه و ادات،تشبیه مجمل و موکّد ویا به عبارتی تشبیه بلیغ مورد استفاده قرار گرفته است. ( همان منبع )
۴-۰۱۹نهج البلاغه- حکمت ۵۹
* وقالَ علیه ٱلسَّلامُ:مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ*
و درود خدا بر او، فرمود: آن که تو را هشدار داد، چون کسى است که مژده داد.
موضوع:ارزش تذکّر دادن اشتباهات(اخلاق اجتماعى)
… منظور از تحذیر، خیر خواهى است که واجب است و آن شناساندن چیزى به انسان است که صلاح او در آن است و مایه دفع زیان مىگردد(خوانساری ؛۱۳۶۶ : ۵/ ۱۳۷)
وجوه بیانی و سیمای ادبی؛
الف.تشبیه؛
دراین کلمه محذِّر« مَنْ حَذَّرَکَ»به مبشِّر« کَمَنْ بَشَّرَکَ»تشبیه شده است. تشبیبه مرکب است(ذکر ادات تشبیه ک و حذف وجه شبه ) ومشبه مرکب حسی است که به نظیر خودتشبیه شده است،وجه شبه یعنی نجات از شرمثل بشارت به خیرو خوبی است.
تشبیه محذّر به مبشّر بخاطراین است که بشارت دهنده،امورخوشایندو موفقیت آمیزرا مژده می دهدومحذّر(ترساننده) ازگرفتاری درمهلکه هابرحذر می دارد. (ابن ابی الحدید ؛۱۳۷۹-۱۳۶۸: ۷/ ۲۷۷)
۱ ـ پیشرفت و تحول سریع تکنولوژی و تخصصی شدن مشاغل در اثر انقلاب صنعتی؛
۲ ـ اوج گیری نهضتهای کارگری و ظهور اتحادیهها که به نمایندگی از طرف کارگران با کارفرمایان وارد مذاکره شدند؛
۳ ـ مدیریت علمی؛
۴ ـ روانشناسی صنعتی؛
۵ ـ ظهور و ورود متخصصان و کارشناسان نیروی انسانی به صحنه و انجام مجموعه ای از وظایف تخصصی در زمینههایی از قبیل استخدام، رفاه کارکنان، قیمت گزاری کار، ایمنی، آموزش و خدمات پزشکی و ایجاد حوزه خاصی در سازمان برای نظارت بر این فعالیتها؛
۶ ـ مکتب روابط انسانی. (صص ۲۰ ـ ۲۱)
بنابراین مدیریت منابع انسانی به مفهوم فعلی سابقه چندانی ندارد. در زمانهای قبل از انقلاب صنعتی سازمان به شکل فعلی خود وجود نداشته و اغلب امور تولیداتی و بازرگانی توسط افراد در خانوادهها یا به صورت گروههای کوچک در منزل، مغازه یا کارگاهها انجام میشد و خانوادهها نخستین واحدهای کاری بودند. البته در امور سیاسی و مذهبی و نظامیسازمانهای وسیع وجود داشتند. در چنان شرایطی حتی تصوری از بحثی به نام مدیریت منابع انسانی وجود نداشت و نیازی هم به آن احساس نمیشد.
با وقوع انقلاب صنعتی (میرسپاسی، ۱۳۸۵) در اروپا ماهیت کارها نیز تغییر پیدا کرد. کارگاهها و کارخانجات بزرگ صنعتی به خصوص در صنعت رسیندگی و بافندگی و معادن، نخست در انگلستان و سپس در آمریکا و سایر نقاط اروپا به سرعت گسترش یافتند و به سرعت افراد بسیاری به استخدام این کارگاهها و کارخانجات در آمدند. با هجوم کشاورزان از دهات و روستاها به مناطق صنعتی تقاضای شغل افزایش یافت و در نتیجه کارفرمایان با سوء استفاده از این شرایط کمتر به فکر مسائل پرسنل بودند. این شرایط تا سالهای ۱۸۰۰ ادامه داشت اما از اواخر سال ۱۸۰۰ جنبش رفاه کارگران آغاز گردید و هدف این جنبش آگاهی دادن به کارفرمایان درباره ی اهمیت دادن به امور رفاهی کارکنان بوده است. در طول این سالها کارفرمایان به ناچار در کارخانجات یک نفر را به عنوان منشی امور رفاهی یا مسئول امور رفاهی تعیین نمودند تا به مسائل و مشکلات رفاهی کارگران رسیدگی کند. این روند تا اوائل قرن بیستم ادامه داشت. “از سال ۱۹۱۲ به بعد در سازمانها واحدهایی برای اداره امور پرسنل ایجاد و در سال ۱۹۱۵ اولین کلاس دانشگاهی برای تربیت کادر امور استخدامیتشکیل گردید” (میرسپاسی، ۱۳۸۵، ص ۱۳).
نتایج مطالعاتهاثورن[۱۳۰] در سال ۱۹۳۰ موجب توجه هر چه بیشتر مدیران و کارفرمایان به نیازهای متنوع کارکنان گردید و از همان زمان بود که واحدهای پرسنلی تحت عناوینی از قبیل اداره کارگزینی، اداره پرسنلی، اداره امور رفاهی و غیره در سازمانها نقش فعالتری به عهده گرفتند امروزه با توجه به اهمیت فزاینده عامل انسانی در سازمانها و توجه بیشتر مدیران به این موضوع واحدهای اداره امور پرسنل اهمیت بسیار زیادی یافته اند و اغلب تحت عنوان بخش مدیریت منابع انسانی در سازمانها فعالیت مینمایند. مدیریت منابع انسانی در سازمانها به عنوان وظیفه ای تخصصی و حرفه ای، وظایف و مسئولیتهای بسیار فراتری از کارگزینی، امور استخدامیو رفاهی را به عهده دارد و به همین علت مدیران این بخشها از میان مدیران مجرب و تحصیل کرده سازمانها انتخاب میشوند. فولمر[۱۳۱] (۱۹۸۹) در رابطه با اهمیت منابع انسانی برای مدیران، اظهار میدارد که:
نتایج تحقیقاتی که اخیراً در رابطه با میزان اهمیت منابع انسانی نزد مدیران منتشر گردید، بیانگر تمایل و توجه خاص مدیران به اهمیت مدیریت منابع انسانی است. این تحقیق در مورد ۷۷ شرکت و بخشهای داخلی سازمانهای بزرگ و صنایع مختلف که بین ۶۰۰ تا ۴۵۰۰ نفر پرسنل داشتند و دارای میزان فروش سالانه بین ۲/۳ میلیون تا ۶/۱ میلیارد دلار بودند انجام شد. نتایج حاصله نشان میداد که میانگین زمانی که مدیران و سرپرستان این مؤسسات به موضوع نیروی انسانی اختصاص میدهند در حدود ۲۵ درصد از کل وقت کاری آنان را تشکیل میدهد (ص ۱۶۹).
۲ ـ ۱۴ ـ عناصر سیستم مدیریت منابع انسانی با نگرشی استراتژیک
مدیریت استراتژیک منابع انسانی عبارت است از کلیه فعالیتهای مؤثر بر رفتار افراد در برانگیختن آنها به طراحی و اجرای نیازهای استراتژیک شرکت. میرسپاسی (۱۳۸۵) مدیریت استراتژیک منابع انسانی را بدین شرح تعریف نموده است:
مدیریت استراتژیک منابع انسانی عبارت است از: دوراندیشی فراگیر، نوآور و تحول گری سازمان یافته در: تأمین منابع انسانی سازمان، پرورش و بهسازی آن، تأمین کیفیت زندگی قابل قبول کاری برای آن و بالاخره بکارگیری بجا و مؤثر این منبع استراتژیک. با شناخت و اعمال جنبههای تأثیرپذیری و تأثیرگذاری محیط درون سازمانی و برون سازمانی، در راستای استراتژیها، به منظور تحقق رسالت و اهداف سازمان (ص ۳۲).
مدیریت استراتژیک منابع انسانی الگوی تخصص برنامه ریزی شده منابع انسانی و انجام فعالیتهای مورد نظر برای کمک به شرکت در وصول به اهدافش میباشد. اعرابی و یزدی (۱۳۸۱) عقیده دارند که: “مدیریت استراتژیک منابع انسانی چهار معنی دارد:۱ـ استفاده از برنامه ریزی؛۲ـ نگرشی ثابت به طراحی و مدیرتی سیستمهای پرسنلی، ۳ـ هماهنگ و همخوان کردن سیاستها و فعالیتهای مدیریت منابع انسانی با استراتژی شفاف و روشن شرکت، ۴ ـ به کارکنان سازمان به دیده ی یک منبع استراتژیک برای حصول به مزیت رقابتی نگریستن” (ص ۱۱).
هدف اساسی مدیریت استراتژیک منابع انسانی، خلق قابلیـت استراتژیک از طریق تضمیـن و مطمئن شـدن از این نکته است که سازمان از کارکنان ماهر، متعهد و با انگیزه برای تلاش در راستای حصول به مزیت رقابتی پایدار برخوردار است. میرسپاسی (۱۳۸۵) عناصر اصلی سیستم مدیریت منابع انسانی را با نگرشی استراتژیک در پنچ عنصر زیر خلاصه می کند:
۱ـ هدف یا برون داد سیستم[۱۳۲] : که تحقق منافع فرد، سازمان و جامعه را بر حسب اولویتی که نظام ارزشی و مدیریتی جامعه تعیین میکند، شامل میشود.
۲ ـ فرایند یا میان داد عملیات[۱۳۳] : که چگونگی تبدیل درون دادهای سیستم را به برون داد، برنامه ریزی و اجرا میکند.
۳ ـ نیازمندیها یا درون داد سیستم[۱۳۴] : که علاوه بر منابع انسانی و مالی ارزشها و خط مشیهای کلی را تأمین و دیکته میکند.
۴ ـ شرایط محیط[۱۳۵] برون سازمانی و درون سازمانی: که تهدیدها، فرصتها و نقاط قوت و ضعف را برای تبیین استراتژیها و برنامه ریزیهای اجرائی مشخص میکند.
۵ ـ بازداد[۱۳۶] یا دریافت عکس العمل سیستم از محیط خارج خود و دریافت اطلاعات از محیط قبل از اینکه نتیجه عملیات فرایندی سیستم به بیرون منعکس شود (ص ۳۳).
برون داد درون داد
بازداد
شکل ۲ ـ ۱۱ : نظام مدیریت منابع انسانی
منبع : «میرسپاسی»، ۱۳۸۵، ص ۳۴.
۲ ـ ۱۵ـ اهداف مدیریت منابع انسانی
اهداف اساسی مدیریت منابع انسانی حصول نتایج مطلوب از تلاشهای جمعی کارکنان سازمان است که میتواند مواردی نظیر تأمین نیروی انسانی با حداقل هزینه، پرورش و توسعه استعدادها و مهارتهای افراد، حفظ و نگهداری نیروهای لایق و ایجاد روابط مطلوب بین آنان و تأمین احتیاجات مادی و معنوی و جلب رضایت پرسنل به طوری که همسویی لازم بین اهداف شخصی آنها، و هدفهای سازمان ایجاد گردد. اعرابی و یزدی (۱۳۸۱) اظهار میدارند که:
اهداف مدیریت منابع انسانی عبارتند از:
۱ ـ سازمان قادر شود تا کارکنان ماهر و متعهد و با انگیزه را جذب کند.
۲ ـ آموزش کارکنان و فراهم آوردن مستمر فرصتهای ارتقای شغل.
۳ ـ طراحی سیستمهای کاری با عملکرد بالا.
۴ ـ روشهای مدیریت با تعهد بالا را توسعه دهد.
۵ ـ ایجاد جو مناسب که بتوان روابطی مؤثر و هماهنگ بین مدیران و کارکنان برقرار شود.
۶ ـ کار گروهی امکان پذیر شود.
۷ ـ به سازمان کمک کند تا نیازهای گروههای ذینفعش را شناسایی کرده، توازن و تعادل بخشد و سپس آنها را تأمین کند.
۸ ـ تضمین کند که به کارکنان بها و ارزش میدهند و به آنها بابت آنچه که انجام میدهند و به دست میآورند پاداش میدهند (صص ۳ ـ ۴).
مدیریت امور کارکنان عملیات گوناگونی را عهده دار میباشد تا اهداف اصلی مؤسسه تحقق بخشیده شود دعائی (۱۳۸۴) عقیده دارد که “اهداف مدیریت پرسنلی عبارتند از: الف) استفاده مطلوب از نیروی انسانی. ب) پرورش استعداد و مهارتهای کارکنان. ج) استقرار روابط مطلوب بین کارکنان، تأمین رفاه و آسایش کارکنان، صیانت کارکنان از حوادث و خطرات” (ص ۳۷). به طور خلاصه هدفهای سیستم مدیریت منابع انسانی متأثر از هدفهای استراتژیک هر مؤسسه میباشد. بنابراین از هر سیستم مدیریت منابع انسانی انتظار میرود که در عین توجه به منابع سازمان وظایف خود را در رابطه با منابع انسانی انجام دهد. در کل میتوان ۴ هدف برای مدیریت منابع انسانی در نظر گرفت، اول هدف اجتماعی که عبارت است از احساس مسئولیت در مقابل نیازهای جامعه و ایجاد اعتبار برای سازمان و کارکنان در جامعه، دوم هدف سازمانی که عبارت است از احساس مسئولیت در مقابل هدفهای سازمانی و حداکثر استفاده از تخصص و تعهد نیروی انسانی در رسیدن به هدفها و سوم، هدف وظیفه ای که عبارت است از احساس مسئولیت در قبال وظایفی که بر عهده واحد امور اداری سازمان گذاشته میشود و چهارم هدف اختصاصی که منظور از آن احساس مسئولیت در قبال هدفهای شخصی کارکنان شاغل سازمان است.
۲ ـ ۱۶ ـ نقش مدیریت منابع انسانی
امروزه مدیریت منابع انسانی از فعالیتهای اداری و سنتی مربوط به استخدام، روابط کاری و پاداش فراتر رفته و با فرایندهای مدیریت و برنامه ریزی استراتژیک سازمان در هم آمیخته است. “در بررسی ای که انجام گرفت مشخص شد که قریب به اتفاق همه مدیران بخش منابع انسانی جزء مدیران ارشد هستند که عضو هیأت مدیره یا عضو کمیته برنامه ریزی هستند و طبق نظرسنجی انجام شده از مدیران، آنان بر نقش گسترده مدیریت منابع انسانی تأکید داشته اند” (زیپو[۱۳۷]، ۱۹۸۱، ص۳۶).هارتزیل[۱۳۸] (۱۹۸۵) مهمترین عوامل پیشرفت نقش مدیریت منابع انسانی را به به شرح زیر بیان نموده است:
۱ ـ سنجش منابع انسانی: بسیاری از شرکتها تلاش خود را برای سنجش هزنیههای نیروی انسانی از طریق مدارک حسابداری و مالی افزایش داده اند.
۲ ـ دستمزد بر اساس عملکرد: گرایش عمیقی جهت پرداخت دستمزد و پاداش به کارکنان بر اساس عملکرد یا ساختار خاصی پیدا شده است.
۳ ـ اجرای برنامههای پرسنلی: برای پاسخگویی به افزایش نیروی انسانی به خصوص کارکنان زن در شرایط وضعیت شناور اقتصادی، توسعه برنامههای کارگزینی ضروری است.
۴ ـ افزایش سایر هزینههای کارمندی: شرکتها سعی دارند تا هزینه مربوط به کارمندان را کاهش داده و بر سود خود بیفزایند.
۵ ـ رایانه ای کردن بخش منابع انسانی: طراحی و اجرای سیستم رایانه ای بخش منابع انسانی در همه سازمانها، در حال اجرا است (ص ۵).
بنابراین نقش مدیریت منابع انسانی نسبت به گذشته به مراتب پیچیده تر گردیده است و باید به آن اهمیت بیشتری داد و جایگاه والاتر از آنچه به طور سنتی داشته است زیرا سازمانها دریافته اند که مدیریت منابع انسانی سهم زیادی در افزایش اثربخشی و کاهش هزینهها در سازمان دارد.
۲ ـ ۱۶ـ ۱-نقش مدیریت منابع انسانی در سودبخشی سازمان